عن در احوالات این روزها

ساخت وبلاگ
الان پلیس راه سرخه هستیم. راهی تهران و مجدد با راننده ما، علی. مثل دفعه قبل که رفتیم و خبر مرگ رییسی رو شنیدیم. هفته قبل، هفته شلوغی بود و درگیر میزبانی از پدر و مادر متین بودیم. بالاخره جمعه صبح مهمون ها به طرف رشت حرکت کردند و به سلامت هم رسیدند. هم ما و هم اونها، به این دور هم بودن نیاز داشتیم. شنبه این هفته رفتم سر کار. از ۱۵ خرداد، ساعات کاری شده ۶ صبح تا ۱۳ ظهر. وضع اسفناکیه، هم در حوزه شخصی و هم در حوزه اجتماعی و مملکتی. بگذریم. یکشنبه و دوشنبه نرفتم اداره. یه سری قضایا اتفاق افتاد و بعد مدتها کدورتی بین من و متیین. جوری حالم بد شد که اداره نرفتم. اما دیشب رفتیم پیاده روی و دوری در بازار شهمیرزاد زدیم و مجدد به زبان همدلی برگشتیم. انشاالله. دیروز تولد مهسا بود. ۳۴ ساله شد. تولدش رو از راه دور تبریک گفتیم. انشاالله پیر بشه و خوشبخت باشه و سلامت در کنار عظیم. پ.ن: روزهای یکشنبه و دوشنبه به قدری حالم بد بود که روز اول تا ساعت دو و روز دوم تا ساعت یک بعد از ظهر توی رختخواب بودم و رمق بیدار شدن رو نداشتم. حال روزهای زمستون پارسال رو داشتم که قرص های ضد افسردگی مصرف می کردم. همین. عن در احوالات این روزها...
ما را در سایت عن در احوالات این روزها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dkhozabalat1 بازدید : 6 تاريخ : دوشنبه 28 خرداد 1403 ساعت: 14:04

الان تنها در منزل شهمیرزاد و روی مبل راحتی نشستم و پاهام رو روی صندلی چهار گوش کوچیک جلوپایی دراز کردم و این یادداشت رو می نویسم. دیشب علی و سعیده بعد از مهمانی در منزل عمو منصور در شهمیرزاد، به منزل ما اومدند و امروز صبحانه مهمان ما بودند. بعد از صبحانه علی به سر کار رفت و متین به همراه سعیده به باغ پدر سعیده در شهمیرزاد رفتند و به همین دلایل من الان تنها هستم. طبق عادت و یک عهد نانوشته که سر هر ماه یک آلبوم موسیقی میخرم، امروز هم این عهد رو به جا آوردم و از بیپ تونز آلبوم "مرثیه ای برای بودن" اثر حسام اینانلو رو خرید کردم. قطعات این آلبوم در روزهای همه گیری کرونا و در منزل ضبط شده. قطعات در قالب دو نوازی هایی برای کمانچه و سازهای میهمان هست. الحق که مثل کارهای دیگه حسام اینانلو، این کار هم بسیار زیبا و شنیدنیه و مهم تر از همه آدم میل میکنه چندین و چند بار دیگه هم به این قطعات گوش بده و به قول معروف، موسیقی یک بار مصرف نیستند. اما این پست رو به قصد کلیات اردی بهشت ۱۴۰۳ نوشتم. اول همه باید بگم عهد سیگار نکشیدن برجاست و خوشحالم که هنوز طاقت آوردم. از روز یکشنبه ۳۰ اردیبهشت که وحید و مهتاب، شام منزل ما بودند، با اصرار از وحید خواستم که سیگار نکشه و با پیگیری های هر روز، او هم چند روزی هست که سیگار نکشیده. در خصوص مرخصی های اداره، مثل ماه قبل با همون دو و نیم روز مجاز ماهانه به پایانش رسوندم و باز هم قابل توجه هست. امیدوارم ماه های آتی بتونم این میزان مجاز رو هم کاهش بدم. واقعه مهم این ماه، ازدواج سارا (خواهر سعیده) بود. انشاالله در کنار معین خوشبخت باسند. اما مهم ترین واقعه این ماه برای من، آشنایی با علینقی سعید انصاری و سه شب اقامت در منزل ایشون بود که در پست های قبل به تفصیل عن در احوالات این روزها...
ما را در سایت عن در احوالات این روزها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dkhozabalat1 بازدید : 10 تاريخ : چهارشنبه 16 خرداد 1403 ساعت: 16:33

ساعت ۴.۲۰ صبح بیدار شدم. چای و کروسان خوردم و با ماشین از شهمیرزاد اومدم سمنان. وسط راه، همکاری که قرار بود با من بیاد تهران، پیامک داد و گفت که نمیاد. راننده اومد و با هم به سمت تهران حرکت کردیم. همین الان از خروجی سمنان به تهران خارج شدیم. دیروز ماموریت داشتیم به دامغان برای بازدید. در برگشت رفتم مدرسه متین و با هم برگشتیم خونه. بعد از ناهار، خوابیدیم و عصر رفتیم بازار قدیمی سنگسر. یه سری خرت و پرت خریدیم و اومدیم یه لباس فروشی و کلی تی شرت و لباس برای خودم گرفتم. خانم مهندس زنگ زد و گفت که حالش مساعد نیست و متین دعوتش کرد که شام بیان پیش ما. قرار بود چهارشنبه شام پیش ما باشند، ولی قرعه به دیشب خورد. تا رسیدیم خونه، سریع و جنگی خونه رو مرتب کردیم و شام هم از قبل آماده بود. فسنجونی بود که دو روز پیش مقدماتش حاضر شده بود. حدود ساعت ۲۱.۵۰ اومدند و شب خوبی بود. حدود ساعت ۱۲ شب هم رفتند. پ.ن: دیروز به رابطه سببی دکتر علی محمد رنجبر (استاد مهندسی برق دانشگاه صنعتی شریف و اولین رییس این دانشگاه بعد از انقلاب و معاون وزیر نیرو در امور برق از سال ۵۹ تا ۷۶ شمسی و موسس پژوهشگاه نیرو) و دکتر علی خاکی صدیق (استاد مهندسی برق دانشگاه خواجه نصیرالدین طوسی و رییس این دانشگاه) پی بردم. دکتر علی محمد رنجبر، آخرین داماد آیت الله روح الله کمالوند بودند و دکتر علی خاکی صدیق، فرزند حجت الاسلام عابدین خاکی صدیق و نوه دختری آیت الله کمالوند. بنابراین دکتر علی محمد رنجبر، شوهرخاله دکتر علی خاکی صدیق بودند و همه این اسامی که درج شد، لُر هستند. یه حقیقت جالب هم این بود که نام "دانشگاه صنعتی شریف" با ۱۷۳۷ رای در مقابل نام "دانشگاه صنعتی تهران" با ۱۱۱۶ رای، انتخاب شده. الان لاسجرد هستیم و این متن به پا عن در احوالات این روزها...
ما را در سایت عن در احوالات این روزها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dkhozabalat1 بازدید : 8 تاريخ : چهارشنبه 16 خرداد 1403 ساعت: 16:33

دیروز روز خوبی بود. برخلاف پریروز که بسیار روز بدی بود. شنبه کم مونده بود بگیرم همکارم رو تا میخوره بزنم، ولی به خیر گذشت. تمام دیروز به کار روی اطلاعات تپ چنجرها گذشت و از خیر نامه نهاد بالادستی ما، یه سری اطلاعات جدید به دست آوردم. اما دیروز حدود ساعت ۳ بعد از ظهر، پدر و مادر متین از رشت حرکت کردند و حدود ساعت ۱۰.۳۰ شب به شهمیرزاد رسیدند. متین هم دانشگاه تدریس داشت و حدود ساعت ۱۹.۱۵ اومد اداره دنبالم و با هم به طرف شهمیرزاد حرکت کردیم. تا رسیدیم متین شام درست کرد و منم یه سری خرت و پرت خریدم تا پدر و مادر متین برسند. شام باقلا قاتق و ماهی دودی داشتیم. با اینکه همه خسته بودیم، ولی تا دیر وقت نشستیم و حرف می زدیم. صبح رفتم یه نون شیر فتیر و یه نون پیازی خریدم و با هم صبحونه خوردیم. کمی استراحت کردیم و ناهار اکبرجوجه ای که متین درست کرده بود، خوردیم.  عصر بعد از استراحت بابا، سری به باغچه خودمون زدیم. پدر و مادر متین هم حال و هوایی عوض کردند و الان برگشتیم خونه. فردا شب هم مهمون داریم و پدر و مادر من مهمان ما هستند. عن در احوالات این روزها...
ما را در سایت عن در احوالات این روزها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dkhozabalat1 بازدید : 10 تاريخ : چهارشنبه 16 خرداد 1403 ساعت: 16:33

همین الان به قول قدیمی ها از دروازه های خروجی سمنان خارج شدیم. از امروز تا چهارشنبه در تهران هستم و بخش دوم دوره آموزشی مدیریت دارایی های فیزیکی رو سپری خواهم کرد. مثل دفعه پیش، شب ها برای استراحت به شعبه کرج موسسه خواهم رفت که روزگاری منزل مسکونی و باغ علینقی سعید انصاری (پیشکار و رییس دفتر شمس پهلوی و سفیر ایران در ایتالیا بین سال های ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۶ شمسی) بوده. دیشب وحید و مهتاب، شام مهمان ما در منزل سمنان بودند. از عصر درگیر خبرهای حادثه هلی کوپتر ابراهیم رییسی بودم. هنوز هم بعد از گذشت این همه ساعت از وقوع سانحه، هنوز خبری از سرنوشت افراد نیست. فعلا همین. تا بعد. پ.ن: الان ساعت ده و نیم صبح هست و اومدیم برای صبحونه. خواستم بنویسم صبح تا برسیم چه چیزهایی رو دیدیم و شنیدیم. راس ساعت ۷ صبح و دقیقا وقتی از روبروی پست ۶۳ جنت آباد رد می شدیم، رادیو پیام، خبر فوت ابراهیم رییسی رو گفت و دقیقا از ساعت ۷ تا ۸ صبح، شبکه خبر هیچ خبری مبنی بر فوت سرنشینان نگفت و ساعت ۸ صبح رسما خبر نهایی رو اعلام کرد. من و راننده مونده بودیم آخه چرا انقدر غیر حرفه ای عمل می کنند؟ فکر می کردم برسیم اینجا دوره کنسل بشه، ولی انگار از این چیزها خبری نیست و من این سه روز در تهران و کرج خواهم بود. راننده رو هم مرخص کردم و فرستام به سمنان برگرده. به محض ورود صبحونه شامل نیمرو و پنیر و نون سنگک عالی و چای منتظرم بود. دوباره میام و این پست رو تکمیل میکنم. عن در احوالات این روزها...
ما را در سایت عن در احوالات این روزها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dkhozabalat1 بازدید : 16 تاريخ : جمعه 4 خرداد 1403 ساعت: 14:18

به تاریخ دوشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳، در مهرشهر کرج و در طبقه دوم منزل سابق علینقی سعید انصاری، این پست نوشته می شود. همون طور که در پست قبل نوشتم، از حدود ساعت چهار و نیم صبح بیدار هستم و از فرط خستگی خوابم نمیاد. صبح و در بین راه سمنان به تهران (دقیقا روبروی پست ۶۳ کیلوولت جنت آباد) خبر فوت ابراهیم رییسی رو از طریق رادیو پیام دریافت کردم. اون طور که در خبرها اومده، چهارشنبه سراسر کشور تعطیل رسمی هست و به احتمال قریب به یقین روز آخر دوره سه روزه ما کنسل خواهد شد. بنابراین فقط امشب رو اینجا خواهم بود و انشاالله فردا بعد از پایان دوره، به سمنان باز خواهم گشت. دفعه قبل که اینجا بودم، پست صوتی گذاشتم و تصویر و متنی از مالک سابق این ساختمان که در اون اسکان دارم ننوشتم. قبل از هر چیز بگم که فقط یک عکس از علینقی سعید انصاری در اینترنت هست و اون هم بسیار غیر واضح. بنابراین دست به کار شدم و همون روزها کلی عکس از یک عکاس ایتالیایی که گویا به جشن های سفارت ایران در ایتالیا رفت و آمد داشته، پیدا کردم. نام اون عکاس Marcellino Radogna هست. اما این عکس ها فقط یه مشکل بزرگ داشت و اون این بود که روی تمامی عکس ها، واترمارک نام عکاس خورده بود. از اونجا که عصر، عصر هوش مصنوعی و انجام کارهای غیر ممکن هست، بوسیله یه سایت تونستم به عکس های اصلی برسم، اما چون محدودیت تعداد داشت، نشد که همه رو تبدیل کنم.  امشب یهویی اپلیکیشن همون سایت رو توی نت پیدا کردن و نصبش کردم و با اینکه باز هم محدودیت تعداد استفاده رو داشت، با هر چی اکانت ایمیل هام بود، رفتم و همه عکس ها رو اصلاح کردم و به عکس های اورجینال رسیدم. آخراش که قلق به دست آوردن تعدا بیشتر سهمیه برای تبدیل عکس رو هم پیدا کرده بودم. اما داستان رو که عن در احوالات این روزها...
ما را در سایت عن در احوالات این روزها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dkhozabalat1 بازدید : 40 تاريخ : جمعه 4 خرداد 1403 ساعت: 14:18

چی میکشم و چه دردهایی رو متحمل میشم گفتنی نیست. دختر بشاش و توانمند و سر به هوا و بادی به هرجهت و زیاده خواه و خلاق و پر جنب و جوش و حریص زندگی مثل من ، به یک تکه گوشت پر از خاطرات و تجربیات تبدیل شده که کاملا زندگی تو مشتش میچرخه ولی دیگه جونی برای ادامه نداره

مرگ اگر مرد است گو نزد من آ

تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ

من ز او عمری ستانم جاودان

او زمن دلقی ستاند رنگ رنگ

عن در احوالات این روزها...
ما را در سایت عن در احوالات این روزها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dkhozabalat1 بازدید : 18 تاريخ : جمعه 4 خرداد 1403 ساعت: 14:18